جدول جو
جدول جو

معنی بار برنهادن - جستجوی لغت در جدول جو

بار برنهادن(مَ)
بار گذاشتن بر ستور. تحمیل. (ترجمان القرآن) (دهار) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ بَ)
مقید کردن.
لغت نامه دهخدا
(نُ می ی)
متابعت کردن. (تتمۀ برهان)
لغت نامه دهخدا
(نِ وِ تَ)
یا بر طاق نهادن. کنایه از فراموش کردن. (برهان) (انجمن آرا) ، ترک دادن چیزی. (برهان) (انجمن آرا). و رجوع به بر طاق نهادن شود:
مرد از دورنگی طاق به، این رنگها بر طاق نه
هم دور خور هم دور ده، وانصاف بستان صبح را.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(حَ کَ دَ)
کنایه از ترک سخن کردن و ساکت شدن. (برهان) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
به زمین نهادن بار. بار بنهادن. (ناظم الاطباء: بار).
لغت نامه دهخدا
تصویری از بار بر نهادن
تصویر بار بر نهادن
بار گذاشتن بر ستور تحمیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر برنهادن
تصویر سر برنهادن
ترک سخن کردن ساکت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار نهادن
تصویر بار نهادن
فرو گرفتن بار از وسیله حمل و نهادن آن در جایی، زادن زاییدن
فرهنگ لغت هوشیار